۱۳۹۱ دی ۱۰, یکشنبه

ما نویسنده ایم!




ما نویسنده ایم وپیش از این توی یک اپارتمان اجاره ای می نشستیم و داستان هایمان را روی چند ورق پاره می نوشتیم و می دادیم دست ناشری که دفتری داشت زیبا و کارمندانی که خوب تحویلت می گرفتند و مدتی توی سالن انتظار نگه ات می داشتند تا به دیدار ناشر محترم نائل شوی و کتابت را بدهی به ناشر که پول داشت و فقط او می توانست با پولش کتابت را چاپ کند و بعد از فروش کتابت ده درصدی حق التالیف به تو بدهد و  40 درصد به مرکز پخش کتابت بدهد و حدود 100 درصدی هم برای خودش بردارد وما هم دلمان خوش بود که نویسنده ایم و پیش زن و بچه و فامیل ها می توانیم سری بلند کنیم و یکی از کتابهایمان را امضا کنیم و بدهیم به انها که یادشان نرود ما نویسنده ایم.
ما نویسنده ایم و یادمان نمی رفت که باید با فلان خبر نگار مجله و روزنامه مصاحبه ای کنیم و در باره ادبیات ایران حرف بزنیم و بعد بچسبیم به کار اداری مان که حقوقی بگیریم و یادمان نرود که ما نویسنده ایم و باید از خوابمان بزنیم و داستان بعدی مان را بنویسم و بدهیم به ناشری که وضع اش خوبتر شده بود و قصد داشت در راسته انقلاب ساختمانی بخرد و بشود ناشری حرفه ای که حفظ کلاسش بودن در راسته انقلاب است و ما این بار باز توی کاغذ پاره ای داستانی و رمانی نوشته بودیم و می خواستیم بدهیم به ناشری که لابد منتظر ما بود تا 10 درصد حق التالیف مان را بدهد و 100 درصد حق الزحمه خودش را بردارد اما از شانس بد ما کاغذ بندی 20 هزار تومان شده بود 80 هزار تومان و ناشر ها دست روی دست گذاشته بودند تا بحران کاغذ های بندی حل شود و ما نگران تر از قبل بدون اینکه کاغذ پاره های ارزانمان را چاپ کنیم رفتیم سراغ بقیه کاغذ پاره هایمان و شروع به نوشتن داستان یا رمان بعدی مان کردیم غافل از اینکه قیمت کاغذ های بندی هنوز پایین نیامده بودند و ناشر هم هنوز نمی دانست باید کتاب چاپ کند یانه.
ما نویسنده ایم و لابد فکر می کنیم که نباید به اندازه ناشر نگران باشیم چون 10 در صد حق التالیف مان سوخت شده است و در عوض 100 حق الزحمه ناشر سوخت شده است و این بار ناشر بیشتر از نویسنده ها ضرر کرده اند و باز کاغذبندی همچنان در بند قیمت گرفتار است  و تو که نویسنده ای احساس می کنی حالا از دست کاغذ پاره هایت هم کاری ساخته نیست و هرچقدر هم بنشینی و روی انها بنویسی  ده شاهی هم گیرت نمی اید و باید فکری به حال کاغذهای بندی بکنی که دست و پای توو ناشرکتابت در بند ان گرفتارند.
اما ما نویسنده ایم و چه کاری می توانیم برای نجات کاغذ های بندی از بند قیمت ها کنیم؟ باید دولت فکری به حال دلار می کرد و قیمت کاغذ را پایین می اورد تا ما اندکی و ناشر بیچاره ان همه ضرر نمی کردیم ولی انگار خانه از پای بست ویران بود و همه قیمت ها بالاتر از حد تصور ما بالا رفته بود و پایین نمی امد و کسی هم دغدغه کاغذ نداشت . مهم نبود که کتابها چاپ شوند یا نشوند . اما برای ما که نویسنده ایم این مهم بود که چه شد که این جوری شد؟ که شد که همه مان مات قیمت ها شد ایم و هرچه هم نق می زنیم و انتقاد هم می کنیم صدایمان به جایی نمی رسد؟

ما نویسنده ایم و باید بنشینیم و روی ورق پاره هایمان باز هم بنویسیم . ولی نه در باره خس و خاشاک ها بلکه این بار باید در باره همین ورق پاره ها بنویسیم. ورق پاره هایی که همه چیز مان را زیر ورو کرده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر