درباره من

در اول خرداد سال 1336 در روستایی به دنیا امدم که اگر قرار باشد یک بار دیگر به دنیا بیایم همان روستا را اگاهانه به عنوان محل تولدم انتخاب می کنم.
روستای ترکمن نشین" خواجه نفس" واقع در ده کیلومتری بندر ترکمن  با زیباترین خاطرات کودکی من عجین شده است خاطراتی که هرگز شیرینی آن را در ادامه عمرم تجربه نکرده ام . من بسیاری از این خاطرات را در بخش اول رمان سال های بنفش ونیز رمان صوفی و چراغ جادو به تصویر کشیده ام و امروز اگر می توانستم دوست تر می داشتم که باقی عمرم را در همان روستا سپری کنم.
 پدرم خیاطی بود اهل گرگان که با چرخ خیاطی اش آمده بود به دل صحرای ترکمن و در کنار رود گرگان که خواجه نفس را به دو نیم می کرد دکانی اجاره کرده بود و در بین ترکمن ها ی مهربان و خونگرم تنها فارس زبان و شیعه ای بود که خانواده اش را از سایرین متمایز می کرد.
 تا کلاس سوم ابتدایی را در دبستان میرجرجانی خواجه نفس درس خواندم و بعد که در سال 45 رود گرگان طغیان کرد و سیل خانه مان را در نوردید به بندر ترکمن کوچ کردیم. و بندر ترکمن شهری بود که دو سینما داشت و یک کتابخانه و مدرسه ای با سالن امفی تاتر که این ها برای من نوجوان دریچه هایی بودند به سوی روشنایی و من در پشت این دریچه ها گویی به دنبال گمشده ای می گشتم که درس و مشق بهانه ای شده بود برای سرک کشیدن در این سه باغچه معطر که من با استشمام بوی انها جان می گرفتم و رشد می کردم.
روزی یک بار امانت گرفتن کتاب از کتابخانه و هفته ای یک بار رفتن به سینما و بعد ترها بازیگری در گروه تاتر مدرسه مرا با دنیای هنر و ادبیات اشنا کرد. و بعدتر ها در سن 16 سالگی شعر گفتم در محضر دل و دریا. دریایی که در همسایگی مان بود و شعرهایم را در ساحل سنگلاخش با نگاه به او می سرودم.
سه سال اول دبیرستان را در بندر ترکمن خواندم و بعد به گرگان رفتم تا دررشته ریاضی از دبیرستان استر ابادی گرگان فارغ التحصیل شوم. از همان روز اول به کلاس های شبانه رفتم تا روزها در کتابخانه عمومی گرگان سیری ناپذیر کتاب بخوانم. در گروه های تاتر وانجمن های ادبی فعالیت کنم. شعر بگویم و در محافل ادبی شعر بخوانم و به هیج وجه از تک و تا نیفتم و با ان سن کم شاعر مطرح شهر باشم.
سال 1356 که دیپلمم را گرفتم نوبت به خدمت نظام رسید. اول در پادگاه عجب شیر اذربایجان در اوج سرمای زمستان و بعد در اواخر سال به پادگان مراغه که انقلاب مردم ایران شروع شد و یگان ما را به تهران اورند و در پالایشگاه نفت تهران مسقر کردند و بعد در وزارت خارجه . یک ماهی طول نکشید که به اتفاق تعدادی از دوستان از سربازی فرار کردم و به شاهرود رفتم و با پیروزی انقلاب دوباره به پادگان برگشتم که یک ماه بعد خدمت سربازی ام تمام شد.
در سال 59 به استخدام اموزش و پرورش در امدم و شدم مسئول اموتربیتی اموزش و پرورش بندر ترکمن و بعد در سال 61 به رادیو گرگان رفتم و شدم مدیر امور برنامه های رادیو و همین سال هابود که داستان نویسی را جدی گرفتم و ارتباطم با شعر گسسته شد. داستان هایم ان روزها بیشتر در مجله سروش و سوره بچه های مسجد در حوزه هنری چاپ می شد تا این که در سال 64 به پیشنهاد آقای زم، به کردستان رفتم و شدم مسئول مجتمع فرهنگی و هنری استان کردستان که  همان حوزه هنری در استان کردستان بود.
مجموعه داستان چته ها و کوه و گودال و کتاب کینه ازلی که بعدها به چاپ رسیدند، محصول آن سال ها بود . در سال 67 به تهران امدم و در سازمان پژوهش، آموزش و پرورش مشغول کار شدم و در عین حال مسئول بخش داستان حوزه هنری بودم و سردبیر فصلنامه سوره بچه های مسجد که تا شماره 30 آن را با همکاری دوستان نویسنده و شاعرم منتشر می کردیم.
سال های بودن در حوزه هنری در کنار بسیاری از دوستان شاعر و نویسنده وهنرمند را جزء بهترین سال های عمرم می دانم  که اوج خلاقیت و نوشتن نیز در همین دوره شکل گرفت. دوره ای که در سال 1380 با اخراج اقای زم از حوزه هنری اثری از آن شور وشوق ها باقی نماند.
اولین کتابم به نام " چته ها" در سال 66 منتشر شد که مجموعه داستانی بود و بعدها شد بهترین مجموعه داستان ربع قرن ادبیات جنگ. اولین رمانم یعنی ریشه در اعماق را درسال 74 نوشتم که جزء بهترین کتاب های بیست سال داستان انقلاب اسلامی و داستان دفاع مقدس شد.
در سال 1381 یه پیشنهاد سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به کشور ترکمنستان رفتم و شدم وابسته فرهنگی ایران که رمان اشکانه یادگار آن دو سال است.
در سال 1387 باز نشسته شدم. تا آن روز حدود 80 جلد کتاب نوشته بودم. که این کتاب ها 32 بار در جشنواره های مختلف برگزیده شده بودند که داستان غنچه بر قالی هم یک بار در سال 2000 میلادی جزء برگزیدگان جهانی از سوی کتابخانه ملی مونیخ آلمان بود.
درسال 1389 به مالزی کوچ کردم تا دور از قیل و قال تهران از هم گسیخته  در گوشه ای از زمین خدا بنشینم و بنویسم که نشستم و نوشتم که سه رمان قدیس، ابراهیمی ها و امیر حسین و چراغ جادو محصول دوساله اول خلوت گزینی در مالزی بود.
30 سال تجربه نوشتن و دوسال زندگی ارام در مالزی، علاوه بر سه رمانی که گفتم حاصل ادبی دیگری هم داشت. از جمله نوشتن یک مجموعه قصه کودکان 10 جلدی به نام یک کلاغ و چهل کلاغ ویک مجموعه 12 جلدی قصه پیامبران و یک مجموعه 10 جلدی به نام داستان های اشکان و اشکانه و.... بهتراست از مجموعه 5 جلدی ماجراهای فیل کوچولوو مجموعه 5 جلدی ماهی طلایی و... نامی نبرم که عده ای گمان نکنند این همه عرق ریزان روح ظرف دوسال خیلی آسان بوده است .
نوشتن کار آسانی نیست بخصوص که اگربخواهی مثل کارگران افغانی سخت و جانفرسا کار کنی.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر